غزل شماره 130

ساخت وبلاگ


سحر بلبل حکايت با صبا کرد
که عشق روي گل با ما چه ها کرد
از آن رنگ رخم خون در دل افتاد
و از آن گلشن به خارم مبتلا کرد
غلام همت آن نازنينم
که کار خير بي روي و ريا کرد
من از بيگانگان ديگر ننالم
که با من هر چه کرد آن آشنا کرد
گر از سلطان طمع کردم خطا بود
ور از دلبر وفا جستم جفا کرد
خوشش باد آن نسيم صبحگاهي
که درد شب نشينان را دوا کرد
نقاب گل کشيد و زلف سنبل
گره بند قباي غنچه وا کرد
به هر سو بلبل عاشق در افغان
تنعم از ميان باد صبا کرد
بشارت بر به کوي مي فروشان
که حافظ توبه از زهد ريا کرد
وفا از خواجگان شهر با من
کمال دولت و دين بوالوفا کرد

+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۶ساعت 16:27  توسط NR  | 
غزل شماره 17...
ما را در سایت غزل شماره 17 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hafezingnr بازدید : 146 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20