غزل شماره 167

ساخت وبلاگ


ستاره اي بدرخشيد و ماه مجلس شد
دل رميده ما را رفيق و مونس شد
نگار من که به مکتب نرفت و خط ننوشت
به غمزه مساله آموز صد مدرس شد
به بوي او دل بيمار عاشقان چو صبا
فداي عارض نسرين و چشم نرگس شد
به صدر مصطبه ام مي نشاند اکنون دوست
گداي شهر نگه کن که مير مجلس شد
خيال آب خضر بست و جام اسکندر
به جرعه نوشي سلطان ابوالفوارس شد
طربسراي محبت کنون شود معمور
که طاق ابروي يار منش مهندس شد
لب از ترشح مي پاک کن براي خدا
که خاطرم به هزاران گنه موسوس شد
کرشمه تو شرابي به عاشقان پيمود
که علم بي خبر افتاد و عقل بي حس شد
چو زر عزيز وجود است نظم من آري
قبول دولتيان کيمياي اين مس شد
ز راه ميکده ياران عنان بگردانيد
چرا که حافظ از اين راه رفت و مفلس شد

+ نوشته شده در  یکشنبه هفدهم دی ۱۳۹۶ساعت 16:31  توسط NR  | 
غزل شماره 17...
ما را در سایت غزل شماره 17 دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : hafezingnr بازدید : 158 تاريخ : يکشنبه 17 دی 1396 ساعت: 19:20